برگی از زندگی

ساخت وبلاگ
خیلی وقته پیدام نیس !

درگیرم به زندگی ، به کار

یادمه به خودم قول داده بودن که برگردم به عقب ، برگردم و گذشته رو جبران کنم!

خیلی عقب ، دانشگاه ، پیش دانشگاهی ، دبیرستان !!!

برگشتم عقب ، مثل یه تازه انتخاب رشته کرده ی دبیرستانی ...

برگشتم به چیزی که باهاش بزرگ شدم و الان هم که دارم می نویسم آخرین روزای انجام پروژه ای هستم که از صفر خودم تنها نوشتمش ، ولی خیلللللللللی راه دارم تا خیلییییییییی از عقب موندگی هامو جبران کنم !

الان هم قصدم نوشتن اینا نبود ، ولی خب دیگه چون چیزی رو پاک نمی کنم ، پاکشون نکردم.

نیومدن بنویسم دیگه روی وب سایتم کار می کنم، 

اومدم بنویسم که الان به صورت کاملاً ناخودآگاه رفتم ، رفته به یه وبلاگ دیگم ، که حکم دفتر خاطرات رو برام داشت ، خیلی اتفاقی رفتم و در حالی به خودم اومدم که دیدم غرق خوندن نوشته های خودمم ، خیلی سریع خودم رو جمع و جور کردم و صفحه رو بستم.

همین الان هم باید لباس های ورزشیم رو بپوشم برم ورزش ! خدافظـــــــ

خبرم کن که بیام دنبالت... ...
ما را در سایت خبرم کن که بیام دنبالت... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahiddelnavazo بازدید : 146 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 2:13